یکبار که با یکی از رانندگان تاکسی های بجنورد صحبت را کشانده بودم. به سفر
رهبری، او بدون اینکه بداند من از اعضای تیم خبری سفر هستم، شروع کرد به
تعریف کردن که دخترش روز استقبال نامه ای داده است به بچه های ارتباط مردمی
و از آقا یادگاری خواسته است. چند روز بعد هم کتابی آمده است دم در که
رهبر با دست خط خودشان در ابتدای کتاب به نامه دختر او جواب داده اند.
راننده می گفت: « من اصلا باورم نمی شد اینطور باشه، به دخترم می گفتم آخه این چیه که تو خواستی؟!»
بعد هم تعریف می کرد که دخترش به قدری ذوق زده است که کتاب را از خودش جدا
نمی کند و هر کس می خواهد ببیند، در دست های خودش می برد نشان می دهد و بر
می گرداند سرجایش!
شماره تلفن راننده را گرفتم و بعدا زنگ زدم تا دخترش صحبت کنم.
اسمش پریا بود و محصل کلاس چهارم ابتدایی. می گفت تو نامه ام به آقا نوشتم خیلی دوست دارم از شما یه یادگاری داشته باشم.
آقا تو کتاب چی نوشته بودند؟
از رو برایم می خواند:
« سلام به دختر خوبم پریا خانم، نامه ات به دستم رسید، خیلی خوشحال شدم.
امیدواریم در همه ی مراحل زندگی و در فرائض دینی ات موفق باشی.»
گفتم: فکر می کردی رهبری به نامه ات جواب بده؟
جواب داد: آره چون می دونستم امام خامنه ای ما بچه ها را دوست داره !
پریا می گوید اسم کتاب، قصه های خوب برای بچه های خوب و درباره ی نماز است و
او هم در همین چند روز نشسته و تمامش را خوانده است. من هم اگر چنین هدیه
ای می گرفتم تا آخر عمر فراموش نمی کردم چه برسد به پریای ده ساله.